نوشته ها

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

روز پنجم مسافرت کربلا (سال تحویل)

30 اسفند 1391

کربلا


جمعیت زیاد بود و وقتی رسیدیم دم کفشداری دیگه همدیگه رو گم کرده بودیم.

گفته بودند بین الحرمین برای تعمیرات بسته است. من هم به جز عکسهایی که دیده بودم نمیدونستم حرم ساقی از کدوم طرفه.دلم میخواست اول برم حرم ساقی ولی اون لحظات قاطی کرده بودم و نمیتونستم مسیریابی کنم.

تقریبا نیم ساعت مونده بود تا سال تحویل...

کفشها رو تحویل دادم رو رفتم تو.

وقتی قاطی سیل جمعیت شدم دیگه کنترل نداشتم برای حرکت.

خیلی شلوغ بود.

بوی خوبی میومد.

حال خوشی داشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۴۰
هادی آذر

روز پنجم مسافرت کربلا (تا قبل از سال تحویل)

30 اسفند 1391

نجف- کربلا


قرار بود ساعت 8 صبح حرکت کنیم به سمت کربلا.

طبق خبرهایی که رسیده بود از گروهی که فرستاده بودیم روز قبل برای کسب اطلاعات،  ترافیک بالا بود و باید زودتر راه می افتادیم تا برای سال تحویل سر فرصت برسیم.

صبح قرار زیارت دوره ای ساعت 3:30 برقرار بود ولی اکثر افراد از مراسمها دیشب خسته بودند و تعداد افراد کمی رفتند.

من هم باز دیرتر بیدار شدم و فقط برای نماز صبح رسیدم به حرم.

نماز را که خاندیم بعدش یه قدمی توی حرم زدم.

مراسم الوداع هم همراه با زیارت دوره ای صبح بود که از بدبیاری من نرسیدم.

ولی بعد نماز یک گروه دیگه از اون 7 گروه ما بود، یک گوشه ای برنامه الوداع داشت و میشناختمشون.

رفتم و توی مراسم الوداعشون شرکت کردم.

دلم گرفته بود ولی شوق داشتم.

از یک طرف هرچی به ایوون طلا نگاه میکردم دلم نمیومد دل بکنم و از طرفی باید زودتر میرفتم و راه می افتادیم تا بریم کربـلا ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۱۴
هادی آذر

روز چهارم مسافرت کربلا

29 اسفند 1391


نجف


مثل روز قبل قرار زیارت دوره ای بود توی حرم روبه روی ایوون طلا، راس ساعت 3:30

سید باز توی راهرو راه افتاد و اطلاع رسانی میکرد و درب هر اتاق رو آروم میزد.

وقت درب زدن بیدار شدم و گفتم خُب چند دقیقه بیشتر بخوابم. خیلی هسته بودم.

باز خواب موندم تا 4:30 !

بیدار شدم و تند و تند لباس پوشیدم و وضو گرفتم و رفتم سمت حرم.

وقتی رفتم تو دیدم هنوز سید داره روضه میخونه و دل میسوزونه.

منم یه کناری نشستم و ...

سینه زنی هم بود اما مقداری کم

دیگه دم اذان صبح بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۴۲
هادی آذر

روز سوم مسافرت کربلا

28 اسفند 91


نجف


صبح ساعت 3:30 قرار زیارت دوره ای بود توی حرم روبه روی ایوون طلا.

سید طباطبایی (مداح گروه) حدود ساعت 3 دوره افتاد توی هتل و در ِ هر اتاقی رو آروم میزد و توی راهرو اطلاع رسانی میکرد برای زیارت دوره.

چون شب دیر برگشته بودم هتل صبح نتونستم اونوقت بیدار بشم و خواب موندم!

حدود ساعت 5:30 بیدار شدم و از ترس این که نمازم قضا نشه تو همون هتل خوندم و رفتم حرم.

دیگه برنامه تموم شده بود. نماز هم تموم شده بود و صحن داشت خلوت میشد.

رفتم یه گوشه نشستم و به گلسته ها و ایوون طلا نگاه میکردم، توی ذهنم عکسهایی که از قبل دیده بودم رو میاوردم و نقطه عکاسیشون رو پیدا میکردم، گاهی وقتها هم نگاهم گیر میکرد به نوشته های کوچیک روی گلدسته ها.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۳۰
هادی آذر

روز دوم مسافرت کربلا.

27 اسفند 1391

هنوز مهران
تقریبا تا ساعت 5 صبح خوابیدیم که از صدای چند نفر که برای نماز صبح بیدار شده بودند، منم بیدار شدم.

رفتم و وضو گرفتم و برگشتم، تقریبا نصف جمعیت بیدار شده بودند. هر کسی برای خودش نماز رو فرادا خوند و بعد از چند دقیقه یکی رفت روحانی جمع رو بیدار کرد. ( اول گمان کرده بودند که حاج آقا نماز خوندند!).

بعد از نماز همین که اومدم دراز بکشم یکی از دوستان سن بالامون که توی عهد آدینه هم زیاد دیده بودیمشون ( آقای علی ن.ا) اومد و پیشنهاد داد که بریم یه ورزش کوچیک بکنیم اول صبح تا صبحانه حاضر بشه ، اینجوری تا شب سرحال میمونیم.
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۵۹
هادی آذر

روز اول مسافرت کربلا

26 اسفند 1391

تهران

ظهر رفتیم مترو حرم امام.

کاروانها داشتند جمع میشندند.

بعد از نیم ساعتی دور زدن آقای رضایی که مسئول کاروان 6 یعنی کاروان ما بود رو پیدا کردم.

مادر و پدرم هم به اسرار خودشون برای بدرقه اومده بودند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۰۷
هادی آذر