نوشته ها

نمیدونم چرا هربار که حسابی قاطی میکنم میام اینجا و فقط غر غرهام رو مینویسم

شاید برای اینه که اینجا متروکه هستش و کمتر کسی مسیرش اینطرف ها میفته و میخونه

حرفها رو میزنم تا شاید یکم فشار عصبیم کم بشه

هرچند اینجا هم توسط یک سری آدم فضول رصد میشه و اصلا دلم نمیخواد اونها یک سری از حرفها رو بخونند. درنتیجه اینجا هم مجبورم خودم رو خیلی سانسور کنم.

بگذریم...

بازم دعوا

بازم جر و بحث

بازم بی برنامگی بقیه

وضعیتی شده که چندین روزه فشار مغزم خیلی رفته بالا و میترسم تو خواب سکته مغزی کنم

از طرفی اون خبر کزایی و رفتن اون آدمی که خیلی روش حساب کرده بودم و امید داشتم برا همیشه بهم رسید...

از طرف دیگه نامه احضاریه دادگاه از طرف منابع طبیعی که دست گذاشتن روی زمین آبا و اجدادیمون که توش خونه ساختیم و میخوان خرابش کنن

یعنی سرمایه سه سال کار خانواده رو میخوان نابود کنن

از طرف دیگه بدهی ها و چکهایی که حتی تا دو سه روز دیگه داریم و برنامه ریزی رو بهم ریختن و یک قرون پول نمونده که بشه چک رو پاس کرد به کنار، چند میلیون بدهی دیگه هم بالا آوردن!

از طرف دیگه بد شدن حالم سر امتحان بخاطر مریضی و استرس و همین فشارهای عصبی و گند خوردن به امتحان درسی که خیلی مهم بود و اگر  حتی یک درس رو بیفتم سنواتم به مشکل میخوره و دانشگاه اخراجم میکنه و مجبورم با دیپلم برم سربازی و یعنی کل این چندسالی که با کلی مشکلات پشت سر گذاشتم میره رو هوا

از طرف دیگه بدهی 3میلیونی به دانشگاه و هفته دیگه که قراره انتخاب واحد بشه و نمیدونم چه خاکی به سرم بریزنم و فایلم رو باز کنم

از طرف دیگه کارای بچه گانه و بی فکری های پدر محترم که پنجاه سال سنشه ولی اندازه یه بچه 14 ساله فکر نمیکنه و هر روز داره یه گندی میزنه به زندگیمون! هر روز هوس یه کار جدید میکنه! یه روز میره جوشکاری! یه روز میره لوله کشی! یه روز میره مسافر کشی! یه روز میزنه تو کار ساخت و ساز! آخر سر هم کلی بدهی بالا میاره از سادگیش و هرکی از راه میرسه سرش کلاه میذاره و میره! این یعنی به پدرت هم نمیتونی تکیه کنی هیچ! هی باید حرص بخوری و به در و دیوار بزنی تا گند کار های اینو جمع کنی!

از طرف دیگه حال مریض مادر که هنوز سر تز دکتراش هم دارن اذیتش میکنن و انقدر بهش فشار اومد که باز چند روز افتاد خونه

و صدتا مساله کوچیک و بزرگ دیگه که هر روز داره بیشتر میشه و بیشتر فشار میاره

یه وقتای دلم میخواد بشینم وسط فقط زززاااااررررر بزنم

ولی متاسفانه عقل منطقیم بهم این اجازه رو نمیده و میگه با زار زدن کاری درست نمیشه! پس خفه شو! و به فکر راه حل باش

بخدا دیگه کم آوردم

امتحان ها هم تموم نشده

حق و التدریس از تابستون تا حالامون رو هم نریختن و خودم هم حسابی خالیم

دو هفته پیش هم که ماشین رو جرثقیل ورداشت برد و 250 اونجا پیاده شدم! یعنی رفتم زیر قرض!

خاله دومی هم که ماشین جدید خریده و کلی پول کم آورده و از اونجایی که سر ماشین خریدن ازش پول قرض کرده بودم و قول دادم تا عید بهت میدم انتظار داره بهش بدم الان ولی متاسفانه گذاشته بودم با چکی که دستمه برای فروردین94 با اون بهش بدم

حسابی وضعیت قمر در عقربه

جوری شده میرم حموم تو این سرما اول شیر آب سرد رو واز میکنم رو  سرم تا یکم مغرم خونک بشه!

کم آوردم آقا

کم آوردم

خدا هم انگار کیف میکنه میبینه همینجوری روز به روز بیشتر داره بهم فشار میاد و کاری از دستم بر نمیاد

بخند خداجون

بخند

اگه تو نخندی به این وضعیت داغون ما، انتظار داری من بخندم؟

بخند که صاحب کل جهان خود تویی و خودت ما رو انداختی تو این وضعیت

خودت هم میدونی صلاح کار چیه

بخند و به کارات ادامه بده

ما هم تماشا میکنیم و همینجوری فقط امیدواریم به حکمتت

بخند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۰
هادی آذر

«اب راگل نکنید»

شاید از دور علمدار حسین،

مشک طفلان بردوش،

زخم وخون بر اندام ،

میرسد ....

میرسد تا که از این اب روان ،

پر کند مشک تهی...

ببرد جرعه ی ابی...

برساند به حرم...

تا

علی اصغر بی شیر رباب،

نفسش تازه شود،

و بخوابد ارام...

« اب را گل نکنید»

که عزیزان حسین....

همگی خیره به راهند،

که ساقی اید...

وبه انگشت کرم 

گره کور عطش بگشاید،

«اب را گل نکنید»

که در این نزدیکی

عابدی تشنه لب وبیمار است،،

در تب و گریه اسیر...

«اب را گل نکنید»

که بود مهریه ی مادرشان،

«یازهرا»

نه همین اب ،که هر جای دگر

رود ونهری جاریست

مهر زهرای بتول است 

از این است که من میگویم:

«اب را گل نکنید»

«اب را گل نکنید»


تقدیم به عاشقان اقا ابا عبدالله الحسین(ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۳
هادی آذر

پاییز...

واژه نیست

یک حماسه است

یک تلنگر است

یک تفکر است

یک تحول است

،

یک به رخ کشیدن است،

آری، طبیعت تنوع ِرنگ و طعم و آب و هوای پاییزش را به رخ ِمنی میکشد که یکم

یک

شلوغی ِ پاییز و قدم زدن در این شلوغی، حس ِ تنهایی ای بیش از پیش میدهد

تنهایی در میان جمعی دوستانه و مهربان، با سلیقه‌های متفاوت که با تمام دوستی ها و نزدیکی هایشان باز تو احساس تنهایی میکنی...

یک حس متفاوت بودن و متمایز بودن،

حسی که در اوج تنهایی تو رو از جمع دوستان دور میکند و گوشه نشینت میکند،

حسی که از درون مچاله ات میکند...

حوصله هیچ ِهیچ ِهیچ چیز و کس رو ندارم...

به معنای واقع لِه ام، لِه!...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۵
هادی آذر

بعضی وقتها تراوشات مغزی جوری توی سر آدم‌ سر و صدا میکنن که آرامش فکری رو از بین میبره

بعضی وقتها هم دلت میخواد سرتو بچرخونی و رو به آسمون و هرچقدر دلت میخواد داد بزنی و نعره بزنی و وقتی تموم شد و سرت رو آوردی پایین ببینی همه چیز درست شده

همه ی مشکلاتی که از دستشون به سطوح اومدی حل شده

همه ی آدمهای بد زندگیت یا سر به راه شدن و یا از صحنه روزگار محو شدن

ببینی دیگه مساله ای برای غر زدن نیست

ببینی تموم شد،

همه ی این همه بدبختی و تو لجن دست و پازدن تموم شد

مستقیم افتادی تو بقل خود خدا

اما اینا همش خیالپردازیه

وقتی حرف های مفت و بی اثاث و اعصاب خورد کن توی مغز آدم هی رژه میرن کاری بجز بد قلقی کردن با بقیه نداریم

هی لج میکنیم

با خودمون

با خدا

با روزگار

با اطرافیان

یه وقتایی الکی‌الکی میگی کاش فلانچی بود الان یه مزه میکردم، یهو میبینی ده دقیقه بعد جلو میزته و داری میخوریش

بعضی وقتا هم خودتو به در و دیوا میکوبی

التماس خدا رو میکنی که فلان مشکل حل بشه

ببین همین مشکل رو فلانی و فلانی و فلانی هم داشتن و چه راحت بهشون حال دادی و مشکلشون حل شد

بیا و این مشکل من رو هم حل کن

هر جور التماسی هم میکنی جواب نمیبینی

قسم میدی، چله میگیری، زیارت میری، نذر میکنی

و هر کار دیگه ای

ولی انگار اون بلایی که سر بقیه نیفتاده و شانس خرکی آوردن و رد شدن، سر من بیفته و حسابی هم دهنم سرویس بشه

باشه، همه خدا رو دارن

ما هم خدا داریم

اونا میخوان و بهشون میدی

ما میخوایم و التماس میکنیم و زجه میزنیم ولی آخرشم انگار به گدا یه سکه پنج تومنی داده باشی و پرت کرده باشی جلوش میدی یا اصلا نمیدی

چجوریه که میگی بنده هایی که دوست دارم رو بیشتر تو سختی میذارم؟

اصلا قبول

تو سختی قرار بده

هفته که هفت روزه یه جمعه هم تعطیلی داره

تو هم بیا زندگیمون رو هفت قسمت کن، تو ۶قسمت حسابی دهنمون رو سرویس کن، تو اون یه قسمت باقی مونده یه حال اساسی بده

حال اساسیاااا، نه همون سکه پنج تومنی که پرت میکنی سمت بچه ی گدای سر چهار راه!

خدایا، نوکرتم

بابت همه ی داده ها و نداده هایت شکر

بابت چشم و گوش و سر و گردن و تن سالمی که بهم دادی شکر

بابت خانواده زنده و سلامت و سر حالی که دادی بهم و سایشون هنوز سرمه شکر

بابت اون امتحانی که ازش مردود بیرون اومدم ولی باز مهربون بودی و گوشمو خیلی کم پیچوندی شکر

بابت نشون دادن چهره ی منفور بعضی آدما بهم شکر

بابت همه چی شکرت

هوامونو بیشتر داشته باش

خدایا

دوستت دارم

میدانم که دوستم داری...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۱
هادی آذر

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ 

ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻓﺼﻞ ﮐﻪ ﻋﻮﺽ ﺷﻮﺩ 

ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،

ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ، ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﺶ ،

ﻫﯽ ﻣﯽ ﭘﯿﺠﺪ ﺑﻪ ﭘﺮ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ،

ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺵ، ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ...

ﺍﻭﻝ ﻓﺼﻞ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ، 

ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻫﺮﺱ ﮐﻨﺪ، 

ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺿﺎﻓﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ، ﺑﺒﺮﺩ، 

ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﯿﺎﯾﺴﺘﺪ 

ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺶ، ﺑﺎﻏﺒﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ، 

ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﺪﺵ ﺭﺍ،

ﺳﺒﮏ ﮐﻨﺪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﺯﺍﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﺪ،

ﺍﺻﻼ ﭘﺎﯾﯿﺰ 

ﻓﺼﻞﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ 

ﻓﺼﻞ ﺭﯾﺎﺿﯽ، 

ﺑﯿﺎ ﺧﻮﺑﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ 

ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺑﺪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﻦ 

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ 

ﻗﻮﻝ،

ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...

(پاییزت مبارک)

پ.ن: متن جالبی بود که وقتی توی وایبر برام فرستادند تصمیم گرفتم اینجا بذارم و شما هم بخونید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۳:۲۲
هادی آذر

همانطور که شاهد هستیم جامعه هر روز بیشتر دارد در تکنولوژی فرو میرود

تکنولوژی هایی که آسیبهایی زیادی به جامعه میزنند ، اگر به روش حرکتشان دقت نکنیم و خودمان را به موجش بسپاریم.

تکنولوژی باید در دست ما باشد، باید ازش نهایت استفاده را بکنیم، البته در راه صحیح. ولی باید اطلاعات کاملی داشته باشیم که خودمان توی این گرداب روزمره گم نشویم.

هر روز شاهدیم که افراد بیشتری تلفن های هوشمند جدیدی میخرند و اینترنت تلفن همراهشان را فعال میکنند و بدون توجه به هیچ مساله حفاظت اطلاعات و امنیت اطلاعات در شبکه های اجتماعی مختلف موبایلی عضو میشوند و هر روز هم یک بخشی از زندگیشان را وارد آن فضا میکنند. از آن بدتر زمان و وقتیست که پای این برنامه ها میگذارند و گاهی ساعت ها ممکنه سرشان در گوشی باشد که این یک فاجعه است!

این طوفان تکنولوژیک به جایی رسیده که هیات ها هم گروه های مختلف در شبکه های اجتماعی موبایلی مانند واتس آپ و وایبر و دیگر مسینجرها میسازند و شروع میکنند به انتشار مطالبی به ظاهر مفید. اما به این نکته توجه ندارند که با زیاد شدن این مطالب و گروه ها افراد دچار اشباع شدن مطالب مفید میشوند و بعد از مدتی بدون خواندن آن مطالب فقط کپی و پیست میکنند مطالب را.

حالا به جایی رسیدیم که میبینم خیلی ها هیچ اطلاعاتی از اینجور فضاها ندارند و گاهی بحث هایی در گروه ها شکل میگیرد مبنی بر تداوم استفاده از این شبکه ها و یا قطع ارتباطشان.

مطلب زیر چند کلام از جانب بنده ی حقیر بوده که در یکی از این گروه های هیات ها عرض کردم خدمت دوستانی که درحال بحث مورد نظر بودند.

خوشحال میشوم اگر نظر خاصی داشتید بفرمایید و اگر به نظرتان مفید بود، مطب را در دیگر گروه های و شبکه های مختلف انشار بدید تا دیگر دوستان و افراد نا آگاه کمی هوشیار بشوند.

---------------------------------------------------------

طبق کلام آقا "باید از این وسایل استفاده کرد، باید حداکثر استفاده را بکنیم."

نظر منم همینه، باید استفاده کرد، ولی با تفکر و تعقل و احتیاط فراوان، یعنی اول آسیب شناسی فردی بکنیم که چه مشکلاتی ممکنه پیش بیاید، مشکلات در صورت انجام چه کارهایی پیش میاید، در صورت انجام چه کارهایی پیش نمیاید و... 

از آنجایی که تمام این سوشالنتوورکها(شبکه های اجتماعی) برپایه ی رصد جهانی مردم پایه ریزی شدند و هدف اصلیشان استخراج اطلاعات عمومی و خصوصی از تمام مردم دنیا هست لازم است یک سری نکات و ظرایف را در این شبکه ها رعایت کرد که میتوانم به چند نکته کوچیک اینجا اشاره کنم: استفاده نکردن از اسم حقیقی در این شبکه ها-استفاده نکردن از عکس شخصی در این شبکه ها(چه آواتار و چه پست های عمومی و خصوصی)-نگفتن تمام حرفها از زندگی حقیقی و جسته گریخته اطلاعات ناصحیح دادن-عدم اتصال اکانتهای شبکه های اجتماعی مختلف به هم مثل <گوگل فیسبوک توییتر فلیکر اینستا> - عدم ارسال شماره هر شماره تلفن همراهی به صورت پشت سر هم در هریک از این شبکه ها(با گذاشتن نقطه، خط فاصه، ویرگور و دیگر علامتها شماره ها را به دو یا سه بخش تقسیم کنید حتما) و غیره...

تمام شبکه های اجتماعی با هوش مصنوعی های فوق پیشرفته ای مورد رصد قرار میگیرند که هر روز هم قوی تر و باهوش تر میشوند، این مکانیزم برای ساخت یک پرونده از هر شخص میباشد که با گذاشتن نام، عکس های مختلف،حرفها و اطلاعات جسته گریخته که در مرور زمان در اختیار این شبکه ها قرار داده میشود تکمیل میشود، مثلا با گذاشتن چند عکس از خودتون از زاویه های مختلف باعث شدید که در پرونده الکترونیکی شما یک تصویر سه بعدی ازشما ساخته بشود که تمام این اطلا،عات در دسترس سرویسهای اطلا،عا.تی دنیا قرار میگیرد و از هرجایی قابل ردگیری هستید.

یا برای مثال دیگر: من آقای محمدی نامی را در کانتکت گوشی ام با اسم سر،هنگ سیو کردم که در لیست وایبر هم دارمشون، دوست دیگری با اسم فر،مانده پایگاه فلان و یکی دیگه با یک اسم دیگری و همه ی اینها توسط وایبر و یا هر نرم افزار مشابه که به کانتکتها دسترسی دارند و همون هوش مصنوعی که گفته ام را دارند جمع آوری میشوند و به پرونده افراد اضافه میشود،

اینها جدای از شناسایی ارتباطات افراد با هم میباشد، که چه شخصی و چقدر با شما ارتباط دارد و اینها هم به صورت گرافی پیچیده ذخیره میشود.

از نظر من افرادی که با ساز و کار شبکه های اجتماعی هیچ آشناییتی ندارند وارد اینجور فضا ها نشوند بهتر است چون از همون اول بازنده هستند.وقتی پا بر این فضا بگذارند که حداقل اطلاعات رو کسب کرده اند.

بحث های امنیت اطلا.عا،ت فضاهای مجازی اینچنینی خیلی خیلی جامع تر از حوصله این گروه است و اینجا جایش نیست. این چند خط را فقط برای هوشیار کردن دوستان گفتم،

شرمنده که زیاده گویی کردم.

یا علی.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۳
هادی آذر

دشت جولنگه توست

با خودت میگویی

با خودت میخندی

مگر عاقل بودی؟

از ازل این بودی

با دوبالت از خیال پر میکشی

میروی آن بالا

دور دست

آنجا

در پی ابری که

باد برده بودش

از همین دشت و دمن

باز هم میگویم

با خودت میگویی

با خودت میخندی

دشت جولنگه توست...

#هاذر


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۳
هادی آذر

آری درست گویی همه چی عوض شده این آدم بی کس تنها هم عوض شده دیدی چگونه حال و هوایش عوض شده؟ افسوس ،صبر کن، روح و روانش عوض شده


تغییر در این شب و روز ها عادی شده یک آدمی در میان عوض شده تغییر در میان چشمان آدمهاست اما بدان ، دل تنهاست که عوض شده


در آینه تغییر میبینم که ظاهرا این آدم ِپریشان احوال، عوض شده نکته به نکته در این تصویر نهفته بود اما ندیدی که چکونه عوض شده


یاران همگی در طلب یاری بیایید شاید که این مرد در آن دِیر عوض شده یاری که نیامد به پیکار ِهمین دِیر باید که بداند، خود به ناگه عوض شده


امشب به دل ِخود بنویسم آن آدم تسلیم جهان هم عوض شده نیکو ننویسم که بدون نظر حق این چشم جهان بین به آگاه عوض شده


من با نظر خود به آرامی بگویم آری، همین آدم ِ رنجیده و مسکین عوض شده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۱۲
هادی آذر
ای آدم ها اجازه دهید خودم را عوض کنم
یا لا اقل دست ِ دلم را عوض کنم
این روزها که میگذرد سخت بر دلم
ای همرهان اجازه دهید دلم را عوض کنم
این دل که چینی بند زده ست تو خود بخوان
ای آدم ها اجازه دهید خودم را عوض کنم
#هاذر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۲۶
هادی آذر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۸
هادی آذر