نوشته ها

روز اول مسافرت کربلا

26 اسفند 1391

تهران

ظهر رفتیم مترو حرم امام.

کاروانها داشتند جمع میشندند.

بعد از نیم ساعتی دور زدن آقای رضایی که مسئول کاروان 6 یعنی کاروان ما بود رو پیدا کردم.

مادر و پدرم هم به اسرار خودشون برای بدرقه اومده بودند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۰۷
هادی آذر

بسم ا...


هستم در این دنیای پر طلاتم

میبینم موجهایی که بلند میشوند و به سینه کش سخره برخورد میکنند

موجی عظیم و بزرگ

که وقتی به سخره برخورد میکند متلاشی میشود و نابود.

وقتی به کشتی برخورد میکند تاب میاورد بر کشتی و دل مسافرانش

اما امان از وقتی که آن موج پر قدرت و بلند برسد بر سر بازمانده ای از کشتی غرق شده ای که سوار بر تکه چوبیست


حال اون بازمانده را دارم

فعلا

والسلام.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۱۶
هادی آذر